جدول جو
جدول جو

معنی لاک تله - جستجوی لغت در جدول جو

لاک تله
دهن گشاد، تله و دامی که با لاوک یا لگن درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام دیهی به هزارجریب مازندران، (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
رودی خرد از آب راهه های هرمس در لیدیا. و پاکتل شهر سارد را مشروب میساخت و گویند این آب راهه پرک های زر با خود می آورد و ثروت مشهور کرزوس از این رود آوردها بود. این رود از کوههای ت م لوس جاری بود و به خلیج ازمیر میریخت، در تداول اروپائیان معاصر، منبع سرشار ثروت
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تِ)
لاکچه. لاخشه. لاکشه. لخشک. جون عمه. لطیفه. تتماج. لاخشته. نوعی رشته که لوزی برند و از آن آش پزند: لاکشته و رشته فرموده بود (سلطان مسعود) بیاوردند بسیار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222)
لغت نامه دهخدا
(رِ تِ)
ژاک دو. ادیب و رمان نویس فرانسوی و عضو آکادمی فرانسه. مولد کرماتن (سائن - ا - لوار) به سال 1888 م
پیر لوئی. وی را ’لاکرتل انه’ نیز گویند. ادیب و قاضی فرانسوی. مولد متز. (1751-1824م.)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پا تله
تصویر پا تله
دیگ دهن گشاد حلوا پزی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی رشته که آنرا لوزی برند، آشی که از رشته مذکور پزند تتماج توتماج
فرهنگ لغت هوشیار
تله ی مخصوص شغال گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع تله ی پرنده گیری شامل چندمتر نخ و لگن
فرهنگ گویش مازندرانی
صندلی چوبی که در شالی کاری جهت کندن جوانه برنج از خزانه مورد
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی چوبی به اندازه ی کاسه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در پرتاس ولوپی قائم شهر، از توابع گیل خواران قائم.، کسی که از چوب، لاوک درست می کند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی تله پرندگان که در آن از تارهای تنیده شده ی برای رها
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه هرز
فرهنگ گویش مازندرانی
دهن گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی